خیام
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش که ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
..........
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
.........
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سر مست
خوش باش دمی که زندگانی این است
........
گويند بهشت و حور و کوثر باشد
جوي می و شير و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدي ز هزار نسيه خوشتر باشد
2 Comments:
سلام روزبه جان.خیام خیال در ترس پیچیده شده دوران کودکی من بود.زمانیکه برای خواندن اشعارش باید کلی پنهان کاری میکردم.انتخاب این اشعار منو به دوران کودکی برد.راستی چه خبر از اون ترس اجباری
By koooootah, at ۳:۲۳ بعدازظهر, بهمن ۰۳, ۱۳۸۴
پندار که نیستی چوهستی خوش باش
By خشایار, at ۱۰:۳۸ قبلازظهر, بهمن ۱۱, ۱۳۸۴
ارسال یک نظر
<< Home