A Queer Diaries

چهارشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۶

از هر دری سخنی


ׁׁׁׁ1- هیچ کتابی برای خواندن ندارم. دیگر پیش­بینی این­اش را نکرده­بودم. سفارت ایران هم که فکر کنم حتی حقوق کارمندان خود را نداده­است، هیچ کتاب بدرد بخوری برای عرضه ندارد. آخرین کتاب خریداری شده­ی آنجا دیوان خمینی­ست و تاریخ روزنامه­ی میز اتاق انتظار مربوط به ماه­ها پیش است؛ حتی جدولی هم برای حل کردن ندارم؛ جداول روزنامه­های ایران و جام جم را پرینت می­کنم و حل می­کنم. قرار است مادرم بعضی از کتابهایم را برایم پست کند.

ׁׁׁׁ2- زبان انگلیسیم به شدت در حال افول است، آنقدر ایرانی در دانشگاه زیاد است که به قول بچه­ها اینجا شعبه­ای از دانشگاه تهران است که به چند دانشجوی خارجی هم پذیرش داده­است! جز در سوپر سر کوچه که او هم چند کلمه فارسی می­داند، جای دیگری انگلیسی صحبت نمی­کنم. ایرانی­ها در همه جا زیادند!

ׁׁׁׁ3- فیلم­های "اسپایدر من 3" و "ترانسفورمرز" را در سینما دیدم؛ هر دو فیلم مناسب گروه سنی ب و ج بود! و چقدر اینجا برای دیدنش سر و دست می­شکنند! و چقدر سینماها مدرن و مجهز است. هر چند کلا هالیوود و من تعامل زیادی با هم نداریم اما من بیشتر برای دیدن سینما به سینما می­روم تا فیلم.

ׁׁׁׁ4- علیرضا افتخاری آلبوم جدیدی به نام "قلندروار" به بازار ارائه داد. افتخاری مدت هاست در زمینه­ی موسیقی تلفیقی کار می­کند و به نظر من این آلبوم پخته ترین آلبوم او در این سبک است. آهنگ بوی زنجیر (56k) بسیار زیباست. (128k)

ׁׁׁׁ5- دوری از میلاد برایم سخت­تر شده­است؛ زیرا که این دوری به سبب تغییرات من در این مدت کوتاه بعد روحی نیز پیدا کرده­است. البته قرار هم نیست همیشه افکارمان شبیه هم باشد و نظراتمان یکسان؛ مهم اینست که این تفاوت­ها را بشناسیم و همدیگر را درک کنیم، گاهی او بیشتر و گاهی من.

7 Comments:

  • سلام
    راستش برام خيلي جالب بود كه اونجا اين همه ايراني داشته باشه
    هميشه فكر مي كردم كه چون خيلي سخت مي گيرن ! بايد حداقل ايراني ها كم باشن !‌از يه بابت خوشحالم كه تنها نيستي !‌البته منظورم اينه كه از بابت هم زبون داشتن
    به هر حال اميدوارم موفق باشي و هميشه از خودت به ما خبر بدي
    من شماها رو خيلي دوست دارم و هميشه هم گفتم برام الگو بودين
    به ميلاد جون هم سلام برسون

    By Blogger بهبد پرشان, at ۱۲:۵۴ بعدازظهر, مرداد ۰۳, ۱۳۸۶  

  • دست كدوم غزل بدم نبض دل عاشقم رو
    پشت كدوم بهانه باز پنهون كنم هق هقم رو
    گريه نميكنم نرو آه نميكشم بشين
    حرف نميزنم بمون بغض نميكنم ببين


    پیروز باشی ... حرفی برای گفتن ندارم

    By Anonymous ناشناس, at ۹:۰۷ قبل‌ازظهر, مرداد ۰۴, ۱۳۸۶  

  • روزبه جان، اميدوارم تو و ميلاد هرچه زودتر كنار هم باشين تا تمام مشكلات ناشي از دوري تموم بشه

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۴۱ قبل‌ازظهر, مرداد ۰۷, ۱۳۸۶  

  • چقدر عوض شدی؟

    By Blogger koooootah, at ۱:۳۸ بعدازظهر, مرداد ۱۰, ۱۳۸۶  

  • صبر صبر صبر
    براي راه تنهايي

    By Blogger aram, at ۱۱:۳۳ قبل‌ازظهر, مرداد ۱۲, ۱۳۸۶  

  • کتاب نیست، وبلاگ که هست:) ولی جدی می دانم واقعا چه حسی داری

    By Blogger Sepehr, at ۱۰:۱۳ بعدازظهر, مرداد ۱۵, ۱۳۸۶  

  • ببخش باید زودتر از این ها سر می زدم
    نمی دونم چرا این فرصت استفاده نمی کنی که کتاب های انگلیسی بخونی؟
    در عین حال که می تونی کلی پازل و معما از اینترنت بگیری که هرچی باشند احتمالا بهتر از جدول های کذایی اند!1

    By Blogger مهدی, at ۴:۰۰ بعدازظهر, مرداد ۲۶, ۱۳۸۶  

ارسال یک نظر

<< Home