A Queer Diaries

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

ساعت آخر

ׁׁׁׁچندان بدرقه کننده­ای نداشتم، اما تمام کسانی که در زندگی برایم مهم هستند، آنجا بودند. مادرم، خواهرم، برادرم و میلاد. خداحافظی با آنها برایم سخت بود، اما نگذاشتم بغض فروخورده­ی آنها با ناراحتی من باز شود. آنقدر تحویل چمدان­هایم و پرداخت اضافه­بار طول کشید که دیگر وقت زیادی هم برای خداحافظی نبود. روی تک تکشان را بوسیدم. دلم برایشان تنگ می­شود.

ׁׁׁׁزوج جوانی در کنارم می­نشینند، انگار آنها هم خداحافظی برایشان سخت بوده­است. شوهر - که اختلاف سنی کمی هم با من دارد - برایم از مشکلات دوری از پدر و مادرش می­گوید و اینکه در نبودش چین و چروک صورت مادرش دوچندان شده­است. چشمانم را می­بندم و فکر می­کنم؛ به صورت مادرم، و به اینکه آیا در نبودم صورت او نیز پیرتر می­شود؟

ׁׁׁׁباید چند ساعتی در سالن ترانزیت منتظر بمانم، هواپیمای دیگر و سفر چندساعته­ی دیگر. در فری­شاپ فرودگاه بی­در و پیکر می­چرخم. خانمی جوان به من کرم ضد چروک عرضه می­کند. موبایلم زنگ می­خورد؛ مادرم نگرانم است؛ جوابش را می­دهم و موبایل را قطع می­کنم؛ به خانم فروشنده می­گویم احتیاجی ندارم اما با اصرار می­گوید برای "مادرت بخر". نگاهی به خانم فروشنده می­کنم، دیگر نمی­توانم بغضم را کنترل کنم:

.... می­گریم.

29 Comments:

  • سلام
    از اينكه به آرزوت رسيدي خوشحالم.
    خيلي وقت بود كه برات كامنت نذاشته بودم. الان خوشحالم كه دوباره وبلاگ قشنگت رو مي خونم.
    موفق باشي
    با تقديم هفت شاخه گل
    دني

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۱۹ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶  

  • دوست خوبم سلام
    از اينكه رفتي هم خوشحالم و هم ناراحت
    خوشحالي براي اينكه افق هاي جديد و نويي را در زندگي شما و ميلاد عزيز مي بينيم و ناراحتي براي اينكه در ايران حضور فيزيكي نداريد
    به هر تقدير بهترين ها را براي شماآرزومندم و اميدوارم به زودي لهب فراق شما به وصال بيانجامد
    بهبد

    By Blogger بهبد پرشان, at ۱۲:۳۷ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶  

  • مصابی جمیل و العزاء جمیل
    وظنی بان الله سوف یدیل
    و اسر اقاسیه و لیل نجومه
    اری کل شی ء غیرهن یزول
    تطول بی الساعات و هی قصیره
    و فی کل دهر لایسرک طول
    اقلب طرفی لا اری غیر صاحب
    یمیل مع النعماءحیث یمیل
    اکل خلیل هکذا غیر منصف
    و کل زمان بالکرام بخیل
    نعم دعت الدنیا الی الغدر دعوه
    اجاب الیها عالم و جهول
    و فارق عمرو بن الزبیر شقیقه
    و خلی امیرالمومنین عقیل
    و من لم یوقل الله فهو ممزق
    و من لم یضر الله فهو ذلیل

    By Anonymous ناشناس, at ۲:۳۵ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶  

  • تلخ و روان

    By Blogger aram, at ۳:۲۶ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶  

  • آخی!!! روزبه جون، زود ِ زود همه چی درست می شه و تو خوب تر خواهی بود و البته میلاد هم در کنارت. مراقب خودت باش

    By Anonymous ناشناس, at ۱:۵۰ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۶  

  • این وداع چه تلخ است . حتی اگر موقتی باشد..
    با این همه خوش بحالت که حداقل تو تونستی اینگونه بری و با همه خداحفظی کنی
    برایت آرزوی موفقیت میکنم
    ***
    شبي كه مي وزيد از چهار سمت اين بيابان باد
    تبر بالا و پايين مي شد و يك ساقه مي افتاد
    سرابم با سرانگشت برگي را ورق مي زد
    و قلب قريه و ده در تيش بوي عطش مي داد
    دوباره با توام اي چشمهاي آبيت دريا
    نمي بردي دلم مي خواست يك لحظه مرا از ياد
    من اينجا بي گمان از بي تو بودن مي شوم آوار
    خرابم از تو اي خوب همه سر تا به پا آباد
    به دريا مي زنم دل عاقبت تا فرصتي دارم
    به صحرا مي زنم فرياد از دست تو بادا باد

    By Anonymous ناشناس, at ۴:۳۱ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۶  

  • می خوام برم ... می خوام برم

    من دیگه طاقت ندارم

    خورشید و با خود می برم

    ستاره ها پشت سرم

    ابر مسافرم میاد و همه می شن همسفرم

    می خوام برم ... می خوام برم

    من دیگه طاقت ندارم

    مثل پرنده از قفس

    به سوی تو پر می زنم

    از این همه قشنگیها به آسونی دل می کنم

    بخاطر تو بود که موندم و خوندم

    ولی بدونه تو

    می خوام که از رفتن بخونم

    می خوام برم ... می خوام برم

    من دیگه طاقت ندارم

    موندن هرگز... خدا حافظ

    By Anonymous ناشناس, at ۴:۳۸ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۶  

  • روزبه جان سفر زيبايي را برايت آرزو مي‌كنم و اگر در آن ديار ماندگار شديد زندگي جذابي را برايت خواستارم

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۳۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۷, ۱۳۸۶  

  • moafagh bashi.

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۱۴ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۶  

  • ناوی گلیبک هجر گلیبی ناوی

    علی الفرگه و الهجران مدری اش غاوی

    By Blogger بوصالح, at ۲:۰۳ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۶  

  • چیزی وحشتناک تر از خداحافظی نیست......هیچی

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۰۰ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۹, ۱۳۸۶  

  • به به. موفق باشی. بالاخره به هدفت رسیدی. امیدوارم تمام اهدافت برسی

    By Anonymous ناشناس, at ۸:۴۶ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۳۰, ۱۳۸۶  

  • صورتی: آدم های صورتی بسیار عاشق پیشه اند و توجه خاصی به مسائل عاطفی دارند.افرادی که به صورتی علاقه دارند، شفاف و راستگو هستند و بسیار سلطه طلب به طوری که می خواهند اختیار همه چیز را به دست بگیرند. در عین حال آدم هایی رئوف و قابل اعتمادنند.

    By Blogger Alfons, at ۲:۳۱ بعدازظهر, اردیبهشت ۳۱, ۱۳۸۶  

  • سلام من بعد از 9 ماه برگشتم بهم سر بزن از اينكه به آرزوت هم رسيدي هم خوشحالم

    By Blogger Milad, at ۱۰:۱۲ قبل‌ازظهر, خرداد ۰۱, ۱۳۸۶  

  • رفتن و رفتن و رفتن همیشه از رفتن بدم می آمد اما یه وقتهایی باید رفت می فهمم چه می گویی و این درد کمی نیست

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۵۳ بعدازظهر, خرداد ۰۱, ۱۳۸۶  

  • راستش اصلا نمی خواستم کامنت بزارم. این ÷ست رو تقریبا همون روزی که نوشتی خوندم ولی خداحافظی حس خوبی رو برام ایجاد نمی کنه.
    فقط امیدوارم هر جا هستی خوش باشی. ارتباطتو با ماها قطع نکن...

    By Anonymous ناشناس, at ۱۰:۵۵ قبل‌ازظهر, خرداد ۰۳, ۱۳۸۶  

  • سلام روزبه جان.....
    خوبي؟
    سفرت به سلامت و بي خطر.....
    برات و براي ميلاد دعا ميكنم.....
    اميدوارم بري اونجا و خودتو گسترش بدي.....
    و بشي افتخاري هم براي مملكتت...هم براي خاتنوادت...هم براي ميلاد....هم براي اين جامعه ي دگرباشان........
    خيلي دوستون داريم

    By Anonymous ناشناس, at ۸:۴۶ قبل‌ازظهر, خرداد ۰۵, ۱۳۸۶  

  • مرسی روزبه جان از پیامت. ببخش اگر دیر سر زدم به وبلاگتو راستش لینکت رو گم کرده بودم. خوب شد خودت دوباره سر زدی.
    برایت بهترین آرزو ها رو در این سفر دارم. وبلاگتو مرتب بنویس.
    اشک هات فهمیدنی هستند

    By Anonymous ناشناس, at ۴:۳۷ بعدازظهر, خرداد ۰۶, ۱۳۸۶  

  • به سلامت ...به سلامتی مادرت

    By Blogger koooootah, at ۱۲:۰۱ قبل‌ازظهر, خرداد ۰۸, ۱۳۸۶  

  • mıshe tabadole lınk bedim.. pesar??

    By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۴۴ بعدازظهر, خرداد ۱۰, ۱۳۸۶  

  • این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    By Blogger Soulmate, at ۱:۳۳ قبل‌ازظهر, خرداد ۱۴, ۱۳۸۶  

  • اولین بار بود که با خوندن پستت لرزیدم و هوای گریه اطراف دلم هو کشید، راستش اومده بودم از سر رفع تکلیف و خبر دادن این که برگشتم و احتمالاً جمع کردن یکی دو تا کامنت، یه چیزی اینجا بنویسم و برم. به خودم وعده داده بودم که با یه پست جدی پیامبر گونه ی دیگه روبرو میشم، ممنون اما، برام غیرمنتظره بود که اینقدر احساستو قشنگ و رباعی وار توصیف کردی. ضربه ی آخر محشر بود.

    By Blogger Soulmate, at ۱:۳۶ قبل‌ازظهر, خرداد ۱۴, ۱۳۸۶  

  • نمی شد گریه نکرد
    باور کن
    نمی شد

    By Anonymous ناشناس, at ۳:۴۶ بعدازظهر, خرداد ۱۴, ۱۳۸۶  

  • بغض ِهمه ابرهای بگرفته
    بنهفته‌ در سيبکِ خرد ِ گلوگاه
    چرکابه‌یِ همه زخم‌هایِ ناسور
    بنشسته در دلی به‌قدر مشت
    خروش ِ همه امواج دريا
    بجوشد در پس لب‌خند
    ماسيده بر صورتکِ بودن

    سنگينی ِهمه زنجيرهایِ گران
    بسته بر پایی دربند ِمشتی خاک
    جاری ِ همه رودهایِ روان
    حسرت شد بر دلی در هوایِ گريز
    در ميانه‌یِ چهارچوبی سست
    قفسی از مهربندها‌یِِ ديرين

    کاش گسسته شود اين‌همه بند
    کاش بربايد مرغ ِ آتشين‌منقار
    سيبک بسته‌یِِ بغض را
    از چنگال ِ بوتيمار حسرت
    بسوزاند به‌پر سيمرغ
    زاده شود از خاکستر آتش
    قاصدکی سبک‌تر از رويا
    سپيد و رقصان و بی‌پروا

    کاش خشک شود خاکِ تر
    گرد شود در توفان ِ گريز
    بوزد خنکایِ نسيمی خرد
    بر قاصدکِ سبک‌بار
    گريز را زمزمه کند
    بس نرم و آرام

    وان‌گه، قاصدکی رقصان
    رها در باد
    رها از خويش
    رها از خاک
    Baoba

    ****
    کجایی روزبه چرا اینقده بی خبر؟
    زودتر یه چیزی بنویس

    By Anonymous ناشناس, at ۷:۵۵ قبل‌ازظهر, خرداد ۲۰, ۱۳۸۶  

  • این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    By Anonymous ناشناس, at ۱:۲۲ بعدازظهر, خرداد ۲۱, ۱۳۸۶  

  • درست دوری از عزیزان خیلی سخته ، اما ارزو میکنم بتونی با خوشبختی به زندگیت ادامه بدی

    By Anonymous ناشناس, at ۱:۲۲ بعدازظهر, خرداد ۲۱, ۱۳۸۶  

  • یه کپسول ضد دلتنگی هم می خریدی

    By Blogger آدم آهنی, at ۱۲:۱۷ بعدازظهر, خرداد ۳۱, ۱۳۸۶  

  • نمیخوای بیایی و دوباره بنویسی
    چیه بریدی؟؟؟
    منتظرم

    By Anonymous ناشناس, at ۶:۴۹ قبل‌ازظهر, تیر ۱۳, ۱۳۸۶  

  • هر جا که باشی آسمان آبیست

    تحمل کن و خوشبخت باش

    By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۵۵ قبل‌ازظهر, تیر ۱۳, ۱۳۸۶  

ارسال یک نظر

<< Home