مرگ
از آمدنم نبود گردون را سود / وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود / کین آمدن و رفتن از بهر چه بود
ׁׁׁׁیکی از مواردی که همیشه ذهن مرا به خود مشغول میکرد، باور من نسبت به مرگ و چگونگی آن بود. هرچند که با مرگ خیلی غریبه نیستم و در کودکی پدرم را از دست داده بودم، اما نگرش و نوع تفکر من نسبت به آن، زاییدهی اجتماع و فرهنگ دینی حاکم بر آن بود؛ نگرشی که به زعم من قابل قبول نبود اما به دلیل سن کم و نا آگاهی، تنها باوری بود که نسبت به مرگ داشتم و به آن عمل میکردم. اما چون باور و نوع نگاهمان به مرگ و آنکه بدانیم بعد از آن چه اتفاقی میافتد، در لحظه لحظه زندگیمان تاثیر عمیقی میگذارد؛ بر آن شدم که بیشتر در این زمینه تحقیق کنم و باورم نسبت به مرگ را، خودم انتخاب کنم.
آنان که محیط فضل و آداب شدند / در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز / گفتند فسانهای و در خواب شدند
ׁׁׁׁچگونگی مرگ و زندگی بعد از آن یکی از مسائلیست که فلاسفه و ادیان مختلف همواره بر سر آن اختلاف دارند. بودایی ها معتقد به تناسخند، ادیان سامی و مخصوصا دین اسلام به روز قیامت باور دارند و فلاسفهی مادی گرا زندگی را صرفا نوعی فعالیت مغزی میدانند. هر کدام از این ادیان و فلاسفه نیز دلایلی دال بر درستی عقیده خود و نفی دیگر مکاتب فکری میآورند؛ حال آنکه به تصور من، ما نمیتوانیم ادله و براهین فلاسفه و ادیان را باور کنیم، زیرا که هیچ کدام از این فلاسفه قبلا نمردهاند، هیچکدام از مبلغان دینی تجربه مرگ را ندارند و ما جز در افسانه ها شخصی را ندیدهایم که نمیرد.
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد / وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از اوی / کاحوال مسافران دنیا چون شد
ׁׁׁׁاما سوال ما همچنان پا برجاست، واقعا چرا می میریم؟ ما که قرار است بمیریم، برای چه به دنیا میآییم؟ خدا یعنی چه؟ آیا هیچ وقت جوابی برای این سوال ها پیدا خواهیم کرد؟
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد / کس يک قدم از دايره بيرون ننهاد
من مینگرم ز مبتدی تا استاد / عجز است به دست هر که از مادر زاد
-----------------------------------------------------------------------
درختان می خشکند، جانوران میمیرند، کوهها جابجا میشوند، حتی خورشید و دیگر ستارگان هم روزی خاموش میگردند؛ اما هیچ درختی به خشکیدنش نمیاندیشد، هیچ جانوری دست از تلاش و کوشش برای بقا نمیکشد، هیچ ستاره ای نورش را دریغ نمیکند؛ زمزمهی مداوم باد به ما متذکر میشود که همه در حرکتند، همه بی توجه به پایانشان به جلو میروند؛ پاسخ ما همین است، همین که بدانیم هرگز در زندگی برای سوال های بنیادیمان پاسخی نخواهیم یافت ولی با این وجود میتوانیم پیش برویم، حرکت کنیم، به خاطر زنده بودنمان سپاسگزار باشیم، به هر روز جدید به عنوان معجزهای بنگریم و قدر لحظه به لحظهی زندگیمان را بدانیم.
می نوش که عمر جاودانی این است / خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست / خوش باش دمی که زندگانی این است
47 Comments:
مبهم و نامعلوم بودن جواب همه این سئوالها هست که باعث سواستفاده از انسانها شده و یه عده رو بوسیله جایزه ای مانند حوری های زیبا و یا ترس از آویزان شدن از اعزای بدن و یا سوختن در آتش افرادی خاص تونستن در این دنیا اسیر خودشون بکنند که تا حد وحشیت دشمن دیگر انسانها بکنند و لذت زندگی در این دنیا رو هم ازشون بگیرند
هر کسی اعتقاد و نظری داره و چون همچین سئوالی رو نمیشه صددرصد جواب داد هر کسی داستان خودش رو میگه و استفاده خودش رو میبره
By ناشناس, at ۱۲:۳۵ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
خوب في اللاذقيه ضجه مابين احمد والمسيح
هذا بناقوس يدق و ذا بماذنه يصيح كل يوئد دينه يا ليت شعري ماالصحيح پسر اگر جهنمي در كار باشه چي ولي اگر نباشه قيافه هاي آدماي خوب واقعا ديدنيه اون وقت آدماي بد و ظالم از سو استفاده هايي كه كردند خيلي راضيند ابوالعلا مي گه مردم دو دسته اند آنها كه دين دارند و عقل ندارند و انها كه عقل دارند و دين ندارند به نظر من يك دسته ديگر هم هستند انهايي كه نه عقل دارند و نه دين دارند پسر كي مي خواي از خيام بكشي بيرون
By ناشناس, at ۱:۲۰ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
واللا سوال سختیه. ولی از نتیجه گیریت خوشم اومد. واقعا هم همینه هیچ وقت جواب این سوال ها رو پیدا نمی کنیم. فقط می تونیم خوش بگذرونیم و می! بخوریم
By ناشناس, at ۱:۲۳ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
Carpe Diem.....
البته در نهايت بايپس مغزي
By ناشناس, at ۱:۲۸ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
Carpe Diem.....
البته در نهايت بايپس مغزي
By ناشناس, at ۱:۲۸ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
سوالای جالبی رو مطرح کردی .... باید بگم خداوند قبل از اینکه انسان رو بیافرینه در خودش و در فرشتگان نگاه میکرد و می دید که هیچ سنخیتی وجود نداره اونا نمی تونن آینه و نمود خودش باشن برای همین برآن شد که یک نمودی از خودش و از روحش بسازه و بتونه بهش افتخار کنه و به فرشتگان که تا اون مدت نه از روی اختیار بلکه به دلیل مجرد بودن از روی اجبارازش اطاعت میکردن بفهمونه کسایی را خلق کردم که منو به خاطر خودم از روی اختیارشون و نه اجبار دوست دارن
فتبارک الله احسن الخالقین
و به خودش آفرین گفت و انسان را برای اینکه زندگی کنه و از بین این موجود زنده انسانهای بزرگ ظهور کنند تا خداوند بهشون افتخار کنه و نمود خودش رو در درون اونا ببینه به زمین فرستاد و چون زمین جاودانه نیست ولی روح جاودانه است پس باید مرگ رو قرار میداد تا از این دنیای غیر جاودانه به دنیای جاودانگی برسند
انا لله و انا الیه راجعون
و به خودش برگردند و به خاطر کارهاشون مجازات یا تشوق بشند و این
فقط کمی از راز آفرینش انسان است
By ناشناس, at ۲:۱۰ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
این کاملا درسته که مرگ در همه ادیان تعبیر خاص خودش را داره ولی اون چیزی که مهمه به نظرم آینده بعد از مرگه نه خود مرگ مثلا اگه بعد از مرگ بتونیم عشق رو هم تجربه کنیم و مثل این دنیا بتونیم با اونی باشیم که دوستش داشته باشیم این مرحله میشه فقط یک گذر ولی اگه واقعا اون دنیایی نباشه و یا حداقل خیلی چیزها اونجا محدود باشه باید ازش ترسید ولی در کل مرگ ترسناکه !
By ناشناس, at ۳:۱۷ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
روزبه بیچاره کلی زور زد بگه هیچ کس نمی دونه بعد مرگ چی میشه حالا اینجا همه نوشتن آخرت جاودنه است و بعد مرگ باید عشق باشه !!!! واقعا دو دسته ملت هستن : اونایی که عقل دارن و دین ندارند، اونهایی که دین دارن و عقل ندارن. هم قبیله درست گفت: خیلی ها هم نه دین دارن نه عقل ! از مطلب بسیار خوبت متشکرم.
By ناشناس, at ۴:۱۲ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
By ناشناس, at ۹:۲۵ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
نتیجه گیریت محشر بود، هرچندفکر کردن به کل قضیه یه جورایی ناخوشاینده. به هر حال تنها جواب همینه، تا زنده هستیم زندگی کنیم و سعی کنیم زندگی رو برای خودمون و دیگران شیرین تر کنیم
By ناشناس, at ۹:۲۸ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
اون بحث كه تا زنده ايم بايد زندگي كنيم و حركت به سمت جلو ..كاملا درست اصولي و مورد تاييد هست. كاملا موافقم
تنها مذيت اديان به نظرم اينه كه يك كليدي جهت تفكر در اين زمينه رو فراهم كردند.ولي نتايج بعضا خيلي وحشتناك و دور از حقيقت هست!
فقط اينو ميدونم كه مرده زنده زياد داشتيم و داريم كه بتونند در رسيدن به حقيقت كمكمون كنند
ويا زنده هايي كه ...
اين سه نقطه در زمان خودش در آينده شايد دور! پر خواهد شد!
By ناشناس, at ۹:۴۱ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
با وجود اينكه مساله اساسي هست
ولي اين روزها تجربه بدي داشتم
اميدوارم كسي اين روزها رو نداشته باشه
By aram, at ۱۱:۴۶ بعدازظهر, آذر ۲۹, ۱۳۸۵
من مرگ رو از نزديك خيلي خيلي نزديك لمس كردم خيلي بد بود
By ناشناس, at ۱۲:۰۶ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
رزبه خان شما که خیام رو هم آره
یه ماه باهاش کامنت گذاشتی و آخرشم یه پست
نمی خوای بکشی بیرون؟
By آدم آهنی, at ۱۲:۱۷ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
لازمه همه باورهامون رو خودمون انتخاب کنیم؟ می رسیم؟
By آدم آهنی, at ۱۲:۲۰ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
فلاسفه و ادیان سر چی اختلاف ندارن؟ به همین اختلاف ها زنده هستن دیگه.
By آدم آهنی, at ۱۲:۲۱ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
با دستگاه فکری یک فلسفه نمی شه نتایج بقیه فلسفه ها رو رد کرد. همه برای پیش بردن بحث خودشون رو به تجربه مستقیم محدود نمی کنن
By آدم آهنی, at ۱۲:۲۳ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
خوب دادا! اینهمه تحقیق و تفحص و استدلال، آخرش همونیُ می گی که بی تامل خیلیا قبولش داشته باشن یا نه بهش عمل می کنن.
پارو بزنیم بابا، ما رو چه به این کارا؟
By آدم آهنی, at ۱۲:۲۶ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
خب كي ميدونه واسه چي زندست ؟
شايد من زنده ام تا اين كامنت رو بذارم !!!
راستي يه جمله راجع به مرگ كه يكم بي ربطه
مرگ حقه و حق بعضي ها مرگه
By ناشناس, at ۱۲:۲۶ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
هنوز انگار نگرانی اما.به نتیجه ای که رسیدی پابند باشی حلّه، مگه بخوای خودتُ اذیت کنی.
حیف که شش تا کامنت بیشتر نخواستی
:D
By آدم آهنی, at ۱۲:۲۷ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
روزبه من پریشب ها خواب دیدم دارم می میرم! نمی دونی چقدر ترسناک بود. البته توی خواب نه، فرداش که بیدار شدم به نظرم وحشتناک اومد! اما می دونی، تجربه شخصی من از مرگ یک عزیز بهم ثابت کرده اون چیزی که هیچی نمی تونه شکستش بدم و حتی از مرگ هم قوی تره، خود ِ زندگیه. به نظرم کامنتم خیلی ربطی به مطلب تو نداشت!!!! شرمنده
By ناشناس, at ۱۲:۵۷ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
در پي توأم نهايتم
ره انجامم كجاست ؟
سنگنبشتة آغازينگي مرا باران فرتوت تاريخ زدوده است
و اينك تو اي پايانهام كجايي تا در آغوشت به آرامشي ابدي رسم
آري عزيزم اينها پرسشهايي است كه شايد هيچگاه پاسخي درخور نيابند و چه سخت و دردناك است بي پاسخي درخور ذره ذره آب شدن عمر خويش را به نظاره نشستن
By ناشناس, at ۱:۰۴ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
سلام روزبه جان
خب من یه جاهایی بات موافقم یه جاهایی هم نه
می دونی... به نظر من مهم نیست ماها چی فکر می کنیم مهم اینه که واقعا چی هست
طبیعیه که هیچ کس چون بعد مرگ به عالم زنده ها بر نمی گرده اطلاعاتی هم نمی تونه به ما بده
در مورد مسائل دینی هم من فکر می کنم که بهتره حساب کسایی که اومدن و دکون باز کردن رو از حساب فرستادگان خدا جدا کنیم
حداقل می دونیم که اونا به خاطر خیلی از این حرفا مشقتهای زیادی رو تحمل کردن در حالی که واقعا هیچ نفع شخصی ای براشون نداشته
به نظر من باید واقع بین بود و طوری زندگی کرد که اگه به فرض دنیای دیگه ای هم بود از کرده هامون ÷شیمون نشیم
خوب بودن و دوست داشتن و مهربون زیستن و به دیگرون کمک کردن هیچی از آدم کم نمی کنه
در هر حال ما با خوب بودن چیزی رو از دست نمیدیم که بخوایم حسرتشو بخوریم ولی کسایی که آدمای درستی نیستن حتی اگه دنیای دیگه ای نباشه تا اونجا خفتشون کنن حداقل تو این دنیا هم به خاطر کثافت کاریاشون آسایش خاطر ندارن و همیشه باید تو زندگیشون از کسایی که بهشون زخم زدن بترسن
فکر کنم اگه دنیای دیگه ای هم نباشه همین آسایش خیال به همه چی می ارزه
البته هر کسی مشکلات خودشو داره ولی تو همه گرفتاریها و ناخوشیها هم میشه خاطری آسوده داشت که کاملا بستگی به خود فرد و شخصیتی داره که شکلش داده
به هر حال همونطوری که گفتی باید زندگی کرد و درست حرکت کرد حالا فلاسفه هر جوری که می خوان بشینن و تفسیر کنن
حقیقتی که هست هیچ وقت عوض نمیشه
آدم مرده کسی نیست که نفس نمی کشه... اونیه که از یادها رفته
واسه اینه که میگن خوب و درست زندگی کنین تا همیشه زنده بمونین
تناسخ یا عالم ÷س از مرگ یا نابودی مطلق هر چی که باشه تاثیری تو الانی که هستیم نباید بذاره
همونطوری که گفتی ما مسیرمونو باید بریم حالا اگه تو شرایط دیگه ای بعد از مرگ قرار گرفتیم تصمیم می گیریم که چجوری ادامه بدیم...
ببخشید خیلی حرف زدم آخه موضوع بزرگی رو اشاره کرده بودی منم فقط خواستم نظرمو بگم که احتمالا از نظر خیلیا ممکنه درست هم نباشه
به هر حال موفق باشی و با آرزوی بهترینها تو زندگیت
قربانت...
By ناشناس, at ۹:۲۲ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
براي زنده بودنم متشكرم....از كي؟...
By ناشناس, at ۹:۳۸ قبلازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
خیلی فلسفی نوشتی ! بابا فکر نمی کنی یکی مثل من میخواد وبلاگت رو بخونه. سوالهای جالبی کردی که منو به فکر فرو برد. واقعا هرکی اومد یه حرفی زد و رفت. مثلا اگه پیغمبر وسط جنگل دنیا می مومد مسلما بهشتش این مدلی و تجری من تحت النهار نبود. هرکسی حرف خودشو می زنه. پس بیخیال ! حالشو ببر.
By ناشناس, at ۳:۳۵ بعدازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
یه شعر معروف هست که میگه
چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من
همیشه فکر میکنم شاید مرگ جواب تمام این سوالات بنیادی رو بده ، سوالتی نظیر همین موضوع که خودت مطرح کردی یعنی خوده مرگ و یا هزار تا سوال که چرا اینجا به دنیا اومدم ، چرا پسر شدم ، چرا این ریختی شدم ، چه می دونم چرا گی شدم و .... چرا مثل اون نیستم و .... وقتی اینجوری نگاه مرگ می کنم مرگ رو پایانی خوش برای زندگی می دونم ولی از این همیشه میترسم که نکنه مرگم نتونه جوابه این سوالات رو بده به هر حال کاملا درک میکنم چه حالی داری
By ناشناس, at ۷:۴۱ بعدازظهر, آذر ۳۰, ۱۳۸۵
یکی از اون منطق هایی که من برام قابل قبول بوده (فقط قابل قبول بوده و بهش اعتقادی راسخ ندارنم !) این بوده که اینجا یعنی این دنیا جایی برای تمرین و یادگیری - یادگرفتن اون چیزی که مادر به فرزندش یاد میده . یاد بگیریم که خوب باشتم _بماند که خوب بودن یعنی چی ؟) . خوب خدا هم مثل هر مادری میمونه که به بچش راه و رسم زندگی یاد میده . اگر فرزندش یاد نگرفت که تا آخر عمر شکنجه اش نمی کنه که !! دوباره سعی میکنه بهش یاد بده .
چیزی راجع به تکرار شدن بعضی از شخصیت های دنیا شنیدی . ملا کسی که میگه من احساس میکنم مثلا ناپلئونم ! بله . . ممکنه همون ناپلئون بوده که دوباره برگشته تا روحش تربیت بشه و آماده بشه برای اونجایی که هممون میریم.
به نظر منظقی تر میاد تا اینکه یک سری خوبها برن حالشو ببرن و اون بدها نا ابد بسوزن !!! . منطقیش اینه که اون بدها بیان دوباره سر کلاس درس تا بشن یکی از اون خوبها و برن سر منزل مقصود .
نظرت چیه ؟
َArash_moozart@yahoo.com
By arash.pakzad, at ۱:۴۲ قبلازظهر, دی ۰۱, ۱۳۸۵
حالا هر وقت مردیم به این سوالا جواب میدیم...فعلا همین زندگی رو باید کرد...رسشو کشید...ااووهوم...
"It's not that I'm afraid to die. I just don't want to be there when it happens."
- Woody Allen
By Journalboy, at ۱:۴۳ قبلازظهر, دی ۰۱, ۱۳۸۵
salam roozbehe azizam
neveshtehat ziba bood va tafakor bar angiz .
mamnoon be khatere zahmati ke baraye nevehstane in sotor mikeshi , az omidi ke tooye neveshtehat moj mizane bishtar az hame chiz lezat mibaram va az to be khatere inke in omid ro beyne ma va hame dootane dige taghsim mikoni mamnoonam .
az inke be man ham sar zade boodi sepas .
belakhare be rooz kardam , dar shabe yalda .
ye dastan ham az sarzamine afarinesh taghdim mikonam be to va milad va hame doostaye khoobet :
" قالی بزرگی ست ٬ زندگی "
هر هزار سال يك بار فرشتهها قالي جهان را در هفت آسمان ميتكانند، تا گرد و خاك هزار سالهاش بريزد و هر بار با خود ميگويند: اين نيست قالياي كه قرار بود انسان ببافد، اين فرش فاجعه است ...
با زمينه سرخ خون و حاشيههاي كبود معصيت، با طرحهاي گناه و نقش برجستههاي ستم.
فرشتهها گريه ميكنند و قالي آدم را ميتكانند و دوباره با اندوه بر زمين پهنش ميكنند.
رنگ در رنگ، گره در گره، نقش در نقش. قالي بزرگي است زندگي كه تو ميبافي و من ميبافم و او ميبافد. همه بافندهايم. ميبافيم و نقش ميزنيم، ميبافيم و رج به رج بالا ميبريم، ميبافيم و ميگستريم.
دار اين جهان را خدا برپا كرد. و خدا بود كه فرمود: ببافيد، و آدم نخستين گره را بر پود زندگي زد.
و هر كه آمد، گرهاي تازه زد و رنگي ريخت و طرحي بافت. و چنين شد كه قالي آدمي رنگرنگ شد. آميزهاي از زيبا و نازيبا. سايه روشني از گناه و صواب.
گره تو هم بر اين قالي خواهد ماند. طرح و نقشت نيز. و هزارها سال بعد، آدميان بر فرشي خواهند زيست كه گوشهاي از آن را تو بافتهاي.
كاش گوشهاي را كه سهم توست، زيباتر ببافي.
By ناشناس, at ۳:۴۷ قبلازظهر, دی ۰۱, ۱۳۸۵
درود
منم همين كاري كه شما مي گيد رو مي كنم يعني خيلي هامون همين كار رو مي كنند
رد شدن به سادگي و بي هيچ مشكلي
همين رد شدن ما به همين سادگي منو به فكر واداشت كه آيا اصلا چيزي براي پاسخگويي بشر وجود دارد. اينم مثل مرگ و داستانش ميماند.
بدرود
By ناشناس, at ۴:۳۳ بعدازظهر, دی ۰۱, ۱۳۸۵
این تیریپ کامنت قرض دادن تو و آدم آهنی خیلی ضایعه
By Soulmate, at ۱:۵۹ قبلازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
salam
vaghean mohem nis ke akharesh chee mishe
choon har lahze be vosat abadiat khahad bood
By ناشناس, at ۸:۳۷ قبلازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
باز هم دختری از دختران ده، خودسوزی کرد
بعد از مرگ همه مترسکیم
By ناشناس, at ۹:۱۵ قبلازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
اين جواب حامد
ننگ خلقت را به من خوشدل شدند عذر بدتر از گناه كيستم
بابا حالا خدا يه غلطي كرد فكر كرد ماها آدميم خبر نداشت چي از آب در مي يايم كهراستش من تو كامنت قبليم يه اشتباه رخ داد گفتم روزبه از خيام بكش بيرون مي بخشيد اين رو بايد به خيام مي گفتم خيام خان از روزبه بكش بيرون راستي اسم تو با اسم ابن مقفع يكي هست تو از اون گرفتي يا اون از تو تقريبا عقايدتون هم كه يكي هست نكنه با اونهم واي پسر تو چند تا بي اف داري
By ناشناس, at ۱۲:۱۶ بعدازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
اين دسته كه بر دسته كوزه بيني
كيري است كه در كون نگاري بوده است
By ناشناس, at ۱۲:۱۹ بعدازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
از دادن ما نداشت گردون را سود
از كردن ما نيز به قدرش نفزود
در كون تو رفت كير و آمد بيرون
اين آمدن و رفتنش از بهر چه بود
By ناشناس, at ۱۲:۲۹ بعدازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
سلام روزبه جان . ممنون که به من سر زدی . راستش من نظر خودمو در مورد اون دنیا دارم و معتقدم که فقط باید سه چیز رو رعایت کنیم : گفتار نیک ، پندار نیک و کردار نیک ، اونوخ عاقبت به خیر میشیم. شاد باشی و موفق .
By ناشناس, at ۱:۳۸ بعدازظهر, دی ۰۲, ۱۳۸۵
چه پست قشنگی بود لا به لای اشعار جاویدان خیام
By ناشناس, at ۴:۳۸ بعدازظهر, دی ۰۳, ۱۳۸۵
زوزبه جان سلام؛
از اتفاق آنشب پوزش ميخواهم. اينترنت مجاني دانشگاهي بهتر از اين نميشه. متأسفانه وسط چت اينترنتم قطع شد و ديگر نتوانستم وصل شوم. اينترنت ديگري هم نداشتم. باز هم عذر ميخواهم. در هر حال از آشنايي بيشتر با شما بسيار خوشحال شدم و اميدوارم باز هم بتوانم با عزيزي چون تو گفتگو كنم. منتظرت هستم. (ببخشيد من آدرس ايميل شما را نداشتم. مجبور شدم كامنت بگذارم)
بااحترام و ارادت
مهرداد
By ناشناس, at ۱۲:۱۲ قبلازظهر, دی ۰۴, ۱۳۸۵
سلام
من با اين جمله كه " هرگز در زندگی برای سوال های بنیادی¬مان پاسخی نخواهیم یافت " چندان موافق نيستم . البته شايد به عمر ما كفاف نكنه ولي فكر مي كنم بالاخره يه روزي مياد كه براي پديده هاي پيچيده اي مثل مرگ هم جوابي پيدا ميشه .. مثلا امروزه ميدونيم كه از لحاظ رياضي مرگ يك موجود زنده مقوله اي فازي است ... نظرياتي در مورد فضاهاي كوانتومي و ابعاد بالاتر جهان و ... همگي تلاشي براي دستيابي انسان به اين دنياي ناشناخته عجيب و غريبه .... به هر حال منم با نتيجه گيري آخرتون موافقم و فكر مي كنم بهترين كاري كه هر كدوم از ما ميتونه بكنه اينه كه تا بتونه و البته اگه بتونه از زندگيش لذت ببره و خوش باشه ... البته اگه و اگه ...
به قول حكيم نازنينم عمر خيام
مي خور كه فلك بهر هلاك من و تو
قصدي دارد به جان پاك من و تو
در سبزه نشين و مي روشن ميخور
كاين سبزه بسي دمد ز خاك من و تو
By shervin, at ۱۲:۴۳ قبلازظهر, دی ۰۴, ۱۳۸۵
matlabe jadid neminvisi?
By ناشناس, at ۳:۱۵ بعدازظهر, دی ۰۴, ۱۳۸۵
نظرت را راجع به اون یکی اصل چی ؟
همون توحید ؟
اونم میشه بگی اونوقت ؟
By ناشناس, at ۴:۳۷ بعدازظهر, دی ۰۴, ۱۳۸۵
با سلام
روزبه عزيز در مورد حرفهاي شما سخن بسيار دارم ولي ميدانم كه اين فضا جاي فراوان سخن گفتن نيست پس سخن كوتاه بايد با اميد موفقيت براي شما
By ناشناس, at ۱۱:۴۵ بعدازظهر, دی ۰۴, ۱۳۸۵
دنيا را بدون زنان تصور كنيد:
1ـ بازارها خلوت!
2ـ اعصابها آرام!
3ـ پولها محفوظ!
4ـ مخابرات ورشكسته!
5ـ شيطان بيكار!
6ـ همه با هم ميريم بهشت!!!
[گل]
By ناشناس, at ۵:۴۸ بعدازظهر, دی ۰۵, ۱۳۸۵
یعنی اگر روز خوبی هم نبود باید به زور فکر کنیم معجزه ای هست یا قرار است بیاید؟؟
و این که چرا باید سپاسگزار باشیم؟ از کی؟
By مهدی, at ۱۱:۳۷ بعدازظهر, دی ۰۵, ۱۳۸۵
هرگز؟ خیلی مطمئن صحبت می کنید
اگر زندگی باید ما را ترک کند دیگر ستایش آن بیهوده است و اگر آنرا می ستاییم برای آن است که امیدواریم آن را دوباره در صورت بهتری ببینیم و در نفوس مجرد جاویدمان باز یابیم
ویلیام دورانت
By Sepehr, at ۸:۱۰ قبلازظهر, دی ۰۶, ۱۳۸۵
وقتی می گی جواب سوالت اساسی رو هیچ وقت نمیشه فهمید خیلی احساس بدی بهم دست می ده پس این که می گن
چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من یعنی چی
بالاخره آدم پشت پرده رو می بینه یا نه ؟
By ناشناس, at ۹:۰۵ بعدازظهر, بهمن ۱۷, ۱۳۸۵
ارسال یک نظر
<< Home