A Queer Diaries

پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶

خوشبختی

ׁׁׁׁدر تمام عمر عزیز به غلط آموخته­ایم (متاسفانه هنوز می­آموزیم و به دیگران نیز آن را آموزش میدهیم) که زندگی بر ما جاری است و ما مغلوب زندگی هستیم و تنها شانس باید آورد تا خوشبخت باشیم؛ خوشبختی را فقط برای عده­ی معدودی می­دانیم و خوب یاد گرفته­ایم که در زندگی نقش قربانی را بازی کنیم؛ به اندک شادی دنیا خوش باشیم و خدای را هزار مرتبه برای آن اندک خوشی شکر کنیم، چرا که او را مسبب شادی و غم خود می­دانیم؛ فراموش کرده­ایم خوشبختی، آزادگی، فراوانی و سعادتی را که او یا دیگران برایمان به ارمغان بیاورند، دوباره خواهند توانست از ما بازش ستانند؛ یاد گرفته­ایم که اجازه دهیم ما مغلوب شرایط باشیم به جای اینکه شرایط را به نفع خود تغییر دهیم و نمی­دانیم که خوشبختی زاده­ی شرایط و محیط و انسانهای اطراف ما نیست، بلکه خوشبختی احساسی درونی ست.

ׁׁׁׁبیاییم چشمهایمان را دگر باره بشوییم :

- بیاییم که بیش از پیش مسئولیت خود، رفتارها و افکارمان را بپذیریم و از آن شادمان باشیم؛ بدانیم شادی آنچیزیست که خود، از درون و بر اساس احترام به خود، انسانها و طبیعت کسب میکنیم.
- به یاد خود بیاوریم، دراز مدتی است که دیگر کودک نیستیم و به خود یاد آوری کنیم از بخشیدن، دهش و کمک کردن لذت ببریم تا گرفتن، متوقع بودن و تکیه دادن به دیگران.
- خوبست بدانیم، بیش از آنکه تصورش را بتوان کرد، زندگی در دست ما است؛ زندگی محصول افکار، احساسات و رفتار هایی است که هر روز انجام می دهیم و به آن خو گرفته­ایم.
- و به یاد بیاوریم به عنوان یک انسان بالغ و مسئولیت پذیر می توانیم به جای در انتظار بهار، شادی و خوشبختی بودن، خود قادریم که آنها را بیآفرینیم.


14 Comments:

  • من كه واقعا لذت بردم
    زندگي و خوشبختي ساختنيه موروثي

    By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۱۴ بعدازظهر, فروردین ۳۰, ۱۳۸۶  

  • کاش یادمان بماند....
    مرسی از اینکه به یادم اوردی.....
    به میلاد هم از طرف من سلام برسون.....
    خوش باشی و موفق......
    و....هرچه زودتر جفتتون درکنار هم زیباترین زندگی رو تجربه کنین....

    By Anonymous ناشناس, at ۴:۴۷ بعدازظهر, فروردین ۳۱, ۱۳۸۶  

  • استفان کاوی ؟

    By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۰۳ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۰۱, ۱۳۸۶  

  • با این حساب، هنوزهیچی نشده با آن خودپسندیش که بفهمی‌نفهمی از ضعفش آب می‌خورد دل او را شکسته بود. مثلا یک روز که داشت راجع به چهارتا خارش حرف می‌زد یک‌هو در آمده بود که:

    By Blogger Alfons, at ۲:۰۳ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۰۷, ۱۳۸۶  

  • chera dige up nemikoni?

    By Anonymous ناشناس, at ۶:۳۹ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۰, ۱۳۸۶  

  • نقش بازي كردن
    شستن چشمها
    بخشيدن
    آموختن تا كي

    By Blogger aram, at ۱۱:۲۹ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۰, ۱۳۸۶  

  • اما كاش همچنان كودك بوديم! و ديگر هيچ

    By Anonymous ناشناس, at ۱:۰۰ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶  

  • حالا تو خوشبختی؟ از نوشته هات میشه حدس زد که هستی.

    By Anonymous ناشناس, at ۸:۳۶ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶  

  • salam khobe

    By Anonymous ناشناس, at ۸:۱۹ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۲, ۱۳۸۶  

  • salam khobe

    By Anonymous ناشناس, at ۸:۱۹ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۲, ۱۳۸۶  

  • به من اجازه نداديد تا خودم باشم

    به قدر خواندن يک شعر با خودم باشم

    و آفتاب پرستي شدم هزاران رنگ!

    بس است خسته شدم پس کجا خودم باشم؟


    چه مي شد اينکه فقط لحظه اي در اين دنيا

    به پاي خويش بيفتم خدا خودم باشم

    By Anonymous ناشناس, at ۲:۰۴ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۳, ۱۳۸۶  

  • دو منظور موافق روی در هم
    همه کس دوست می دارند و من هم
    هر آنچ اینرا بود آنرا مهیا
    هر آنچ ان را بود این را مسلم
    رفیق حجره و گرمابه و کوی
    به صحرا با هم و در خانه بر هم
    مقدم در موخر برده تا ناف
    دگر بار این موخر آن مقدم
    نهند از دوستی و مهربانی
    چنان بر ریش یکدیگر که مرهم
    گر این صرفه نگه داری همه عمر
    نه دینارت زیان باشد نه درهم
    چو نان باشد به خانه کدخدا را
    ز سرمایه نگردد حبه ای کم
    من این پاکیزه رویان دوست دارم
    وگر دشمن شوندم اهل عالم
    بدستی را که در مشتی نگنجد
    چو انگشتی فرو برده به خاتم
    کل یک چشم عریان اوفتاده
    چو اعرابی به سر در چاه زمزم
    هر آنکس را که یاری در کنارست
    اگر هیچش نباشد گو مخور غم
    عروسان مقنع بی شمارند
    عروسی را کنار آور معمم
    که چون بیرون کنی شلوارش از پا
    تو پنداری که خر واریست شلغم
    اگر باری به پشتش در سپوزی
    عرق بر عارضش آید چو شبنم
    من آن تازی سوار پهلوانم
    که در زیرم بنالد رخش رستم
    اگر دانی که دنیا غم نیرزد
    به روی دوستان خوش باش و خرم
    نظر بر روی منظوری حرام است
    که نتوان خفت بر پشتش مهندم
    حجاب ننگ و نام از پیش بردار
    که محرم کون نپوشاند ز محرم
    وصال دوستان میخ است و دیوار
    حدیث دشمنان باد است و پرچم
    اگر محکم ببندی بند شلوار
    هنوزت عقد صحبت نیست محکم
    دو دست و هر دو زانو بر زمین نه
    اگر پشتی به خدمت می کنی خم
    هر آنک از پشت آدم زاد ناچار
    رود بر پشت فرزندان آدم
    طریقت خواهی از سعدی بیاموز
    ره اینست ای برادر تا جهنم

    By Blogger بوصالح, at ۶:۵۲ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۶  

  • سلام
    یاد یک آهنگ افتادم از خواجه امیری
    اسمش یادم نیست اما متنش یه همچین چیزیه

    هی میگی تقدیر منه
    نمیگی تقصیر منه

    By Anonymous ناشناس, at ۲:۴۲ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۸, ۱۳۸۶  

  • بعضی وقتها باید برای آوردن یم کمی تامل کرد

    By Blogger koooootah, at ۱:۰۲ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۱, ۱۳۸۶  

ارسال یک نظر

<< Home