ایمان
ׁׁׁׁمدتهاست که دیگر نمینویسم، نه در وبلاگم و نه در دفترم؛ مدتهاست که دیگر نمیخوانم، نه وبلاگی و نه کتابی؛ مدتهاست که حتی حرف هم کم میزنم، نه با دوستانم و نه با میلاد. اما مدتهاست که زیاد فکر میکنم، در خودم چرخ میزنم، هزاران سوال از خودم میپرسم، خودم را محاکمه میکنم و تصمیم هایی میگیرم که آنها را انجام نمیدهم. در دور تسلسلی افتادهام که نمیتوانم از آن بیرون بیایم. ضعیف شدهام. اما هنوز آن روزبهی قدرتمند و مصمم در من زنده است و من میتوانم با اتکا به آن خودم را باز یابم. شاید باید مدتی وقت بگذارم و اره هایم را تیز کنم، شاید باید به مسافرتی بروم و شاید فقط باید بگذارم که زمان بگذرد. اما مطمئنم که این بار نیز موفق خواهم بود.
4 Comments:
موفق باشی ...
By ناشناس, at ۱۲:۰۶ قبلازظهر, بهمن ۰۳, ۱۳۸۶
حتما ميتوني روزبه جون! حتما. همهي آدمها گاهي ضعيف ميشن و آسيبپذير، اما درست ميشه، همه چي درست ميشه چون تو در نهاد و باطنت آدم قويايي هستي و اين ضعف موقتي و گذراست. به ميلاد عزيز هم سلام برسون البته اگه باهاش حرف زدي
By ناشناس, at ۷:۰۵ بعدازظهر, بهمن ۰۴, ۱۳۸۶
سلام آقا .....
مار و كه يادت نرفته؟
ما تو و ميلاد و فراموش نمي كنيم....
در ضمن برات آرزوي قدرتي فراتر از مشكلات و دارم.....
دلمم براي نوشته هات تنگ شده....
تازه براي نوشته هاي ميلادم همينطور....
By ناشناس, at ۸:۱۷ بعدازظهر, بهمن ۰۵, ۱۳۸۶
بی خیال نا امیدی برو جلو با امید.
راستی می دونی چند ماه پیش ایران جوان در ویژه نامه ی هفته ی جوان خودش قسمتی از وبلاگ تو رو با اسم چاپ کرده بود .خوش باشی عزیز
By ناشناس, at ۴:۳۵ قبلازظهر, بهمن ۰۷, ۱۳۸۶
ارسال یک نظر
<< Home