A Queer Diaries

پنجشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۰

کانادا

ׁׁׁׁآمدن من به کانادا همراه شد با پایان قصه‌ام با میلاد؛ رابطه‌ای پنج ساله پر از فراز و نشیب و نزدیک به چهار سال زندگی مشترکمان زیر یک سقف در کشوری خارجی. نوشتن درباره‌ی رابطه‌ای که تمام شده کار راحتی نیست؛ خصوصا اینکه هر قصه‌ای دو طرف دارد و مسلما من نمی توانم بی طرفانه به آن نگاه کنم و اصلا قصدی هم ندارم به آن بپردازم. با این وجود، پایان هر رابطه‌ای برای هر دو طرف تلخ است و زخم‌هایی به جا می‌گذارد که التیامشان زمان می‌خواهد. خوشبختانه حالا بیش از یک سال و اندی از آن روزها گذشته، افسردگی ناشی از پایان رابطه خاتمه یافته و از رابطه‌ام با او دیگر چیزی غیر از خاطره باقی نمانده‌است. توانایی حفظ رابطه برای پنج سال و تجربه زندگی مشترک هرچند با پایانی تلخ، برای هر دوی ما اندوخته‌ای عظیم و تجربه‌ای ارزشمند است و به ما در رابطه‌های بعدیمان کمک خواهد کرد.

ׁׁׁׁاگر چه بنا بر درخواست میلاد با هم در ارتباط نیستیم، اما برایش آرزویی جز موفقیت و کامیابی در تمامی عرصه‌های زندگی ندارم.