A Queer Diaries

دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵

معافی

بالاخره درست شد. بالاخره بعد از هفت ماه دوندگی، هفت ماه پی گیری، هفت ماه اضطراب، هفت ماه تصویر ذهنی و هفت ماه صبر معاف شدم. یادمه از اولین روزی که وارد سربازی شدم به خودم می گفتم من یه راه حل پیدا میکنم، با هر قدمی که در رژه بر می داشتم می گفتم من معافیم رو جور میکنم. به این کار مطمئن بودم. سه چهار تا شورا رفتم، با کلی آدم صحبت کردم که پارتی بشن، کلی دم در اتاق این و اون منتظر ایستادم و خیلی سعی و تلاش کردم. یادمه که تو کتاب کیمیاگر نوشته بود اگه چیزی رو از ته قلبت بخوای تمام کیهان و هستی بهت کمک میکنن که به خواسته ات برسی. من به این جمله اعتقاد دارم. کار معافیم تو همون سه چهار ماه اول درست شد و بقیه اش انتظار بود برای اومدن نامه ی ترخیصم از دو تا خیابون اون ورتر تا پادگان که آخرش هم این نامه خودش نیومد و من با هزار بد بختی دستی آوردمش. حالا من منتظرم کارتم بیاد دم در خونه که امیدوارم مثل اون نامه با سرعت مورچه نیاد چون از نظام وظیفه تا اینجا کلی راهه !

پیوست : این شبهه برای بعضی ها پیش اومده که من از طریق همجنسگرایی معاف شدم که باید بگم اشتباه می کنند.

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵

غرور

بعضی مواقع آدم فکر میکنه داره بهترین کارو انجام میده، بهترین رفتار رو میکنه و باور داره خودش درست میگه، دچار تعصب میشه، خودش رو کامل میدونه. سر منم همچین بلایی اومد. فکر میکردم هر رفتاری که با میلاد میکنم درسته، همیشه من درست میگم و چون اون سنش کمتره، کمتر از این مسایل سر در میاره. ولی حقیقت جور دیگه ای بود. بعضی جاها من اشتباه میکردم و اون درست میگفت. اتفاقی که این هفته برام افتاد این موضوع رو برام مشخص کرد که منم مثل همه اشتباه میکنم و میتونه حق با من نباشه. برخورد میلاد با این قضیه بسیار پخته، عقلانی و قابل تحسین بود. برخوردی که شاید در مورد مشابه من نکنم و احساسی تر به موضوع نگاه کنم. برخورد میلاد به من این درس رو داد که برای اولین بار تو زندگیم به قضایا فقط از طرف خودم نگاه نکنم، یک کمی بیشتر انعطاف داشته باشم و به طرف مقابلم هم حق بدم.
متاسفم که گاهی با کارها و رفتارم میلاد رو از خودم رنجوندم.
وبلاگ میلاد رو میتونین از اینجا بخونین.