خوشبختی
ׁׁׁׁدر تمام عمر عزیز به غلط آموختهایم (متاسفانه هنوز میآموزیم و به دیگران نیز آن را آموزش میدهیم) که زندگی بر ما جاری است و ما مغلوب زندگی هستیم و تنها شانس باید آورد تا خوشبخت باشیم؛ خوشبختی را فقط برای عدهی معدودی میدانیم و خوب یاد گرفتهایم که در زندگی نقش قربانی را بازی کنیم؛ به اندک شادی دنیا خوش باشیم و خدای را هزار مرتبه برای آن اندک خوشی شکر کنیم، چرا که او را مسبب شادی و غم خود میدانیم؛ فراموش کردهایم خوشبختی، آزادگی، فراوانی و سعادتی را که او یا دیگران برایمان به ارمغان بیاورند، دوباره خواهند توانست از ما بازش ستانند؛ یاد گرفتهایم که اجازه دهیم ما مغلوب شرایط باشیم به جای اینکه شرایط را به نفع خود تغییر دهیم و نمیدانیم که خوشبختی زادهی شرایط و محیط و انسانهای اطراف ما نیست، بلکه خوشبختی احساسی درونی ست.
ׁׁׁׁبیاییم چشمهایمان را دگر باره بشوییم :
- بیاییم که بیش از پیش مسئولیت خود، رفتارها و افکارمان را بپذیریم و از آن شادمان باشیم؛ بدانیم شادی آنچیزیست که خود، از درون و بر اساس احترام به خود، انسانها و طبیعت کسب میکنیم.
- به یاد خود بیاوریم، دراز مدتی است که دیگر کودک نیستیم و به خود یاد آوری کنیم از بخشیدن، دهش و کمک کردن لذت ببریم تا گرفتن، متوقع بودن و تکیه دادن به دیگران.
- خوبست بدانیم، بیش از آنکه تصورش را بتوان کرد، زندگی در دست ما است؛ زندگی محصول افکار، احساسات و رفتار هایی است که هر روز انجام می دهیم و به آن خو گرفتهایم.
- و به یاد بیاوریم به عنوان یک انسان بالغ و مسئولیت پذیر می توانیم به جای در انتظار بهار، شادی و خوشبختی بودن، خود قادریم که آنها را بیآفرینیم.